سقای بچه ها
05 بهمن 1394 توسط زهرا عبدالملکی
سقا صداش میکردند.
به مادر گفته بود : (میخوام آنجا سقا باشم ).
همیشه قبل از خودش به رزمنده ها تعارف میکرد.
سر سفره ناهارو شام هم پی پارچ های آب میدویدو وقت و بی وقت به آنها آب تعارف میکرد.
میگفت: ( آب نطلبیده مراد است).
حتی آب قمقمه اش را هم بخشید.
تشنه شهید شد همان طور که آرزو داشت.
————————————————–
کتاب شب امتحان/ص۶۶